دلنوشته و شعر
زندگی با یاد خدا خیلی آسونه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
تنهایی بهتر از با تو بودنه
دردودل
خاطرات تلخ و شیرین
بزرگترین وبلاگ سرگرمی وخنده
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته و شعر و آدرس nasimekhamosh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 19
بازدید کل : 38503
تعداد مطالب : 107
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
n.darvishi
milad.s

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : milad.s

باقلبی از عشق 

باخطی ازحریرمحبت

برروی یک برگه کهنه ی یـــــــــاس،مینویسم:دوستت دارم


 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : milad.s

 

  نیمه شب بود و غمی تــازه نفس

ره خوابــم زد و مانــدم بیــــدار

ریخت از پرتو لرزنده ی شمـــع

سایه ی دسته گلی بر دیــوار

همه گل بود ولی روح نداشــت

 

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : milad.s

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

من به آن محتاجم !

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : milad.s

نگران فردایت نباش ،

خدای دیروز و امروزت ، فردا هم هست ؛
 

فردایت  قشنگ نازنین ...

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : milad.s

اولین باری که عاشقت شدم یادته ؟ من یه کرم سیب بودم و تو یه کرم ابریشم . من به تو قول دادم دیگه هیچوقت سیب نخورم و تو هم قول دادی دور خودت پیله نزنی . ولی نمی دونم چی شد که من طاقت نیاوردم و فقط یه خورده سیب خوردم . تو هم از غصه دور خودت پیله بستی ... حالا دومین باره که عاشقت شدم ، ولی حالا من هنوز یه کرم سیبم و تو یه پروانه خوشگل ، تو پر زدی و رفتی و من موندم و سیبایی که جایی برای خورده شدنشون نمونده . از هر چی سیبه منتنفرم

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:42 :: نويسنده : milad.s

چگونه باور کنم ....

محبت را ، عشق را ، دوست داشتن را ...

که درست در همان لحظه ای که حس میکردم

او را پیدا کرده ام ....تنهاترین بودم

او چگونه توانست احساس ذوق مرا بدون اینکه بخواهم

به زیباترین شکل به تصویر بکشد !!!!

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : milad.s

 

تو باختی؛

چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت؛

من بردم؛

چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت ...

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:جملات,جملات کوتاه, :: 20:18 :: نويسنده : milad.s


زمانی به زبان گل ها سخن می گفتم

زمانی هر کلمه ای را که کرم ابریشم می گفت می فهمیدم

زمانی در خفا به وراجی سارها می خندیدم

و در تختخوابم با مگسی گپ می زدم

زمانی به تمام سوال های جیرجیرک ها گوش می دادم

و به تمام آنها جواب میدادم

و با گریه هر دانه برف در حال مرگ که فرو می افتاد

همدردی می کردم

زمانی به زبان گل ها سخن می گفتم

چه شد که این ها همه از یادم رفت!

چه شد که این ها همه از یادم رفت



 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:جملات,جملات کوتاه, :: 20:10 :: نويسنده : n.darvishi

 

زندگی بافتن یک قالی ست نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی.

نقشه از قبل مشخص شده است.

تو در این بین فقط می بافی!

نقشه را خوب ببین !

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند؟!

 

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:40 :: نويسنده : n.darvishi

 

 تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم

برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم

برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی‌نمی‌رماندشان

تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.

.

 

جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم.

بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز.

از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست

تو را برای خاطر سلامت

به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی‌نیست دوست می‌دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی

تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود

بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.