دلنوشته و شعر
زندگی با یاد خدا خیلی آسونه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
تنهایی بهتر از با تو بودنه
دردودل
خاطرات تلخ و شیرین
بزرگترین وبلاگ سرگرمی وخنده
ساعت رومیزی ایینه ای
رقص نور لیزری موزیک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته و شعر و آدرس nasimekhamosh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 41
بازدید کل : 38525
تعداد مطالب : 107
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
n.darvishi
milad.s

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:28 :: نويسنده : milad.s


قطره ای دلتنگی
ذره ای حس غریب
بارش اشک ز چشم
دل طپش های عجیب
همه در حسرت عشق
عشق در حسرت یار
یار در خانه خویش
خانه ام نیست کجاست
بارش اشک ز چشم
ذره ای حس غریب
قطره ای دلتنگی


 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : milad.s

عشق یعنی راه رفتن زیر باران

                               عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

                             عشق یعنی بوسه ها در طوله سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

                             عشق یعنی چشم را به در دوختن

 عشق یعنی جان می دهم در راه تو

                            عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو

                            عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

                            عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباظو انبصاط

                            عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

                           عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشقه من زیبای من

                           عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

 

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

 

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : n.darvishi

 

افسوس گذشته ها

 یادمه بچه بودیم، تو گذشته های دور


اون زمان که قلب ما پر بود از شادی و شور


روزی که تو را دیدم موهاتو بافته بودی


با گل سفید یاس ، گلوبند ساخته بودی


بعد از اون روز قشنگ ، از خدا رازی شدم


از دم صبح تا غروب با تو همبازی شدم


چه روزهای خوبی بود ، ولی افسوس زود گذشت


تا یه چشم به هم زدیم ، روز و هفته ها گذشت


یادمه روی درخت دو تا دل کنده بودیم


سال بعد ، از اون کوچه ما دیگه رفته بودیم


شاید اون دلا دیگه خشکیده رو ساقه ها


شاید هم بزرگ شده زیر بال شاخه ها


چه روزهای خوبی بود ، ولی افسوس زود گذشت


تا یه چشم به هم زدیم ، عمرمون مثل باد گذشت

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : n.darvishi

 روزی ک دلم پیش دلت بود گرو...

 

زندگی گفت اخر چه بدی حاصل من؟
عشق فرمود ببین تاچه گوید دل من
عقل نالیدکجا میشود این مشکل حل؟
مرگ خندید:درمنزل من
در منزل من
.
.
.
.
.
.
.
یکی بود یکی نبود
اونکه بود تو بودی و اونکه تو قلب تونبود من بودم
یکی داشت یکی نداشت
اونکه داشت تو بودی و اونکه جز تو کسی رو نداشت من بودم!
.
.
.
.
.
.
دلم در حلقه غم ها نشسته
زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز شعر عاشقانه است
تورو میخواهم و اینها بهانه است
.
.
.
.
.روزی که دلم پیش دلت بود گرو
دستان منو سخت فشردی که نرو
روزی که دلت ب دیگری مایل شد
کفشهای مرا جفت نمودی که برو
.
.
.
.
.
عزت زیاد!

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 13:50 :: نويسنده : n.darvishi

تنهایی

 

 در گریز از خلوت شبهای بی پایان خود

 


بی تو اما خواب چشمم هییچ لالایی نداشت


خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم


زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت


پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود


قایقی میساختیم آنجا که دریایی نداشت


پشت پا میزد ولی هرگز نپرسیدم چرا؟


در پس ناکامیم تقدیر جا پایی نداشت


شعرهایم مینوشتم, دست هایم خسته بود


در شب بارانیت یک قطره معنایی نداشت

 


حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود


یا اگر هم بود,حرفی از نمیایی نداشت


عشق اگر دیروز روز از روزگارم محو بود


در پس امروزها دیروز,فردایی نداشت


بی تو اما صورت این عشق زیبایی نداشت


چشمهایت بس که زیبا بود,زیبایی نداشت........

 

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : n.darvishi

 

ســـــــوت و کــــــــور. . . .

 

 شاید تنهایی من در ظلمت شب بود که این کلمه بی جان پر از روح را ساخت


شاید هم گریزی بود بر هزار راز نهان 


چه بگوید راز تنهایی و سکوت را


و بگوید چه رازیست در سوت و کور خانه


آری حال میدانم سوت و کور یعنی چه...


یعنی سکوت و تنهایی کنار وحشت یک راز نهان. . .

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 13:46 :: نويسنده : n.darvishi

 

 میخواستمت اما رفته بودی ، آمدم ببینمت اما دیگر نبودی . . .

نه میتوانم دل ببندم با دلی شکسته ، نه میتوانم بروم با این پاهای خسته . . .
چشمانم پر از نیاز ، قلبی پر از دلتنگی ، زندگی مانده و یک عالمه خاطره
خاطره هایی که کاش همچو عشقمان میسوخت ، اگر نیستی ، اگر مرا تنها گذاشته ای و رفتی دیگر چه سود دارد خاطره هایی که از تو در دلم جا مانده ؟
عذابم میدهد ، دلتنگم میکند ، حالا که نیستی دیگر دلم لحظه شماری نمیکند
میخواستمت اما رفته بودی . . . 
این هوایی که در آنم هوای مسمومیست ، مرا از پای در می آورد . . .
یک هوای پر از دلتنگی ، نیست در آن کسی که آرامم کند، نیست کسی که مرا درک کند!
یخ زده آتش عشقمان ، کجاست آن قول و قرار های دیروزمان ، کجاست آنهمه مهر و وفا ، چه صبری داده ای به من ای خدا !
به بیراهه میروم ، به دنبال سایه ی خودم میروم ، هر چه میروم به او نمیرسم!
سرگردان و بی قرارم ، نمیخواهم از یک عشق پوچ بمیرم!
وقتی شکسته ای بال مرا برای پرواز ، وقتی دادی یک عالمه غم به این دل پر از نیاز
وقتی مرا در حسرت گذاشتی ،مرا در این طوفان پر از درد تنها گذاشتی ، چرا باید هنوز هم به تو فکر کنم ؟
تویی که گذشتی از من و احساسم ، دیگر نمیروم تا به تو برسم !
همینجا میمانم ، خاطره هایت را همینجا که مانده ام خاک میکنم ، برای همیشه فراموشت میکنم ، تو هم مثل همه ، همه آمدند ، شکستند ، رفتند !
مثل همه بیماری ، هیچ درکی از احساس نداری ، قدر دل بی وفای خودت را هم نمیدانی !
 
همان بهتر که رفتی ....
 

 

 
پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 13:45 :: نويسنده : n.darvishi

 دیگر هوای برگرداندنت را ندارم
هر جا که دلت می خواهد برو
فقط ارزو میکنم...
وقتی دوباره هوای من به سرت زد
انقدر اسمان بگیرد که...!...
با هزار شب گریه ارام نگیری
و اما من !!!
بر که نمیگردم هیچ،
عطر تنم را هم
از کوچه های پشت سرم جمع میکنم
که لم ندهی روی مبل های "راحتی"
با خاطره هایم قدم بزنی

 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : milad.s

دلم برای تو که نه!

ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده

برای تو که نه!

ولی برای “مواظب خودت باش” شنیدن تنگ شده

برای تو که نه!

ولی برای دلی که نگرانم میشد تنگ شده

راستش! برای اینها که نه

برای خودت

دلم خیلی تنگ شده.

 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 23:22 :: نويسنده : milad.s

توی یک نامه نوشتم : همه زندگیم شدی تو
تو جوابم دادی اما : زندگی هست ، اما بی تو

من نوشتم که : یه روزی دل را باختم توی چشمات
تو به من می گی که : اون روز هوسی بوده تو چشمات

 




ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : milad.s

باقلبی از عشق 

باخطی ازحریرمحبت

برروی یک برگه کهنه ی یـــــــــاس،مینویسم:دوستت دارم


 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:25 :: نويسنده : milad.s

 

  نیمه شب بود و غمی تــازه نفس

ره خوابــم زد و مانــدم بیــــدار

ریخت از پرتو لرزنده ی شمـــع

سایه ی دسته گلی بر دیــوار

همه گل بود ولی روح نداشــت

 

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : milad.s

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

من به آن محتاجم !

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:51 :: نويسنده : milad.s

نگران فردایت نباش ،

خدای دیروز و امروزت ، فردا هم هست ؛
 

فردایت  قشنگ نازنین ...

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : milad.s

اولین باری که عاشقت شدم یادته ؟ من یه کرم سیب بودم و تو یه کرم ابریشم . من به تو قول دادم دیگه هیچوقت سیب نخورم و تو هم قول دادی دور خودت پیله نزنی . ولی نمی دونم چی شد که من طاقت نیاوردم و فقط یه خورده سیب خوردم . تو هم از غصه دور خودت پیله بستی ... حالا دومین باره که عاشقت شدم ، ولی حالا من هنوز یه کرم سیبم و تو یه پروانه خوشگل ، تو پر زدی و رفتی و من موندم و سیبایی که جایی برای خورده شدنشون نمونده . از هر چی سیبه منتنفرم

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:42 :: نويسنده : milad.s

چگونه باور کنم ....

محبت را ، عشق را ، دوست داشتن را ...

که درست در همان لحظه ای که حس میکردم

او را پیدا کرده ام ....تنهاترین بودم

او چگونه توانست احساس ذوق مرا بدون اینکه بخواهم

به زیباترین شکل به تصویر بکشد !!!!

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 22:22 :: نويسنده : milad.s

 

تو باختی؛

چون کسی را از دست دادی که دوستت داشت؛

من بردم؛

چون کسی را از دست دادم که دوستم نداشت ...

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:جملات,جملات کوتاه, :: 20:18 :: نويسنده : milad.s


زمانی به زبان گل ها سخن می گفتم

زمانی هر کلمه ای را که کرم ابریشم می گفت می فهمیدم

زمانی در خفا به وراجی سارها می خندیدم

و در تختخوابم با مگسی گپ می زدم

زمانی به تمام سوال های جیرجیرک ها گوش می دادم

و به تمام آنها جواب میدادم

و با گریه هر دانه برف در حال مرگ که فرو می افتاد

همدردی می کردم

زمانی به زبان گل ها سخن می گفتم

چه شد که این ها همه از یادم رفت!

چه شد که این ها همه از یادم رفت



 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:جملات,جملات کوتاه, :: 20:10 :: نويسنده : n.darvishi

 

زندگی بافتن یک قالی ست نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی.

نقشه از قبل مشخص شده است.

تو در این بین فقط می بافی!

نقشه را خوب ببین !

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند؟!

 

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:40 :: نويسنده : n.darvishi

 

 تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم

برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم

برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی‌نمی‌رماندشان

تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.

.

 

جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم.

بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز.

از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست

تو را برای خاطر سلامت

به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی‌نیست دوست می‌دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی

تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود

بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.

 

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:37 :: نويسنده : n.darvishi

 یکی از بستگان خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد. خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.. - آهای، آقا پسر! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت... چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: - شما خدا هستید؟ - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! - آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:34 :: نويسنده : n.darvishi


 تنهایی تلفنی‌ست که زنگ می‌زند مُدام

صدای غریبه‌ای‌ست که سراغِ دیگری را می‌گیرد از من
 
یک‌شنبه‌ی سوت‌وکوری‌ست که آسمانِ ابری‌اش ذرّه‌ای آفتاب ندارد
 
حرف‌های بی‌ربطی‌ست که سر می‌بَرَد حوصله‌ام را
 
تنهایی زل‌زدن از پشتِ شیشه‌ای‌ست که به شب می‌رسد
 
فکرکردن به خیابانی‌ست که آدم‌هایش قدم‌زدن را دوست می‌دارند
 
آدم‌هایی که به خانه می‌روند و روی تخت می‌خوابند و چشم‌های‌شان را می‌بندند امّا خواب نمی‌‌بینند
 
آدم‌هایی که گرمای اتاق را تاب نمی‌آورند و نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زنند
 
تنهایی دل‌سپردن به کسی‌ست که دوستت نمی‌دارد
 
کسی که برای تو گُل نمی‌خَرَد هیچ‌وقت
 
کسی که برایش مهم نیست روز را از پشتِ شیشه‌های اتاقت می‌بینی هر روز
 
تنهایی اضافه‌بودن‌ است در خانه‌ای که تلفن هیچ‌وقت با تو کار ندارد
 
خانه‌ای که تو را نمی‌شناسد انگار
 
خانه‌ای که برای تو در اتاقِ کوچکی خلاصه شده است
 
تنهایی خاطره‌ای‌ست که عذابت می‌دهد هر روز
 
خاطره‌ای که هجوم می‌آوَرَد وقتی چشم‌ها را می‌بندی
 
تنهایی عقربه‌های ساعتی‌ست‌ که تکان نخورده‌اند وقتی چشم باز می‌کنی
 
تنهایی انتظارکشیدنِ توست وقتی تو نیستی
 
وقتی تو رفته‌ای از این خانه
 
وقتی تلفن زنگ می‌زند امّا غریبه‌ای سراغِ دیگری را می‌گیرد
 
وقتی در این شیشه‌ای که به شب می‌رسد خودت را می‌بینی هر شب
 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:33 :: نويسنده : n.darvishi

 

خدا مارو برای هم نمیخواست

 خدا ما رو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود


چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم

نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:31 :: نويسنده : n.darvishi

  

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش…
شروع می‌کنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد
برای یکی ، یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی ، یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی، یک با من می‌مانی؟
بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن.
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 8:23 :: نويسنده : n.darvishi

 




سکوت کوچه‌های تارِ جانم، گریه می‌خواهد

تمام بندبندِ استخوانم، گریه می‌خواهد

ببار ای ابر باران‌زا! میان شعرهای من

که بغض آشنای آسمانم، گریه می‌خواهد

بهاری کن مرا جانا! که من پابند پاییزم

و آهنگ غزلهای جوانم، گریه می‌خواهد

نمی‌خواهم دگر آیینه را؛ چشمان من مُردند

که در متنش نگاه ناتوانم، گریه می‌خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتّی گریه‌های بی‌امانم، گریه می‌خواهد
 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : n.darvishi

 زن و شوهرها اشتباهات عاشقانه را کنار بگذارید !!!

این روزها آمار طلاق از همیشه بالاتر رفته است و شاید یكی از علت‌های اصلی این آمار بالا به‌دست نیاوردن شناخت كافی در دوران آشنایی است. دختر و پسرهای زیادی هستند كه گمان می‌كنند تنها وجود عشق و علاقه برای ازدواج كافی است ولی گاهی همین عشق مانع شناخت درست می‌شود و چشمان 2 طرف را كور می‌كند. اما اگر خود شما یا یکی از نزدیکانتان تا به حال عاشق شده‌ باشید اذعان می‌کنید که آدم عاشق خیلی عقلانی تصمیم نمی‌گیرد و خیلی سخت می‌تواند منطقی باشد ، در اینجا قصد داریم به شما کمک کنیم حتی اگر عاشق هم هستید چشمانتان را باز کنید  و ما شما را از تمام اشتباهات پیش از ازدواج آگاه کنیم.

.

.

 قرار نیست فردا عوض شود : انتخاب شما اشتباه است زیرا امید دارید او بعد از ازدواج تغییر كند .



ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:, :: 15:22 :: نويسنده : n.darvishi

پیدا کردن شماره تلفن خود با ماشین حساب!

 ابتدا یك ماشین حساب آماده كنید تا با هم پیش رویم.ماشین حساب موبایل هم می شود.

۱.هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.
۲.حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب كنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد كنید.
۳.حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب كنید و حاصل را با ۱ جمع كنید.
۴.عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب كنید.
۵.حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع كنید. یك بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع كنید.

.عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده كم كنید.
۷.حالا حاصل را تقسیم بر ۲ كنید.
حالا این شماره برای شما آشنا نیست؟

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 15:7 :: نويسنده : n.darvishi

 

چه قدر سخته تو ....

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید
و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و
به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی‌ ، حس کنی هنوزم دوسش داری
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش
همه وجودت له شده ….
چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی
اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی….
چه قدر سخته وقتی
پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی
تا نفهمه هنوزم دوسش داری …….
چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی
و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب

بگی : گل من باغچه نو مبارک
 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 15:4 :: نويسنده : n.darvishi

چقدر برات سخته 

چقد برات سخته که بری زیر بارون با یکی دیگه جز عشقت

چقد برات دردناکه دستتو کسی بگیره که هیچ حسی بهش نداری

و کسی تو رو لمس کنه که دوستش نداری

چقد بده با کسی تمام عمرت رو بگذرونی جز اون که دوستش داری

چقد بده دوس داشته باشی با عشقت باشی ولی اون نخاد

چه وحشتناکه که عشقت هرگز تو رو نخاد

و تو شبا به یادش گریه کنی و اه بکشی که چرا کنارت نی

من نمیدانم به چه گناهی مرتکب شدم که باید اینقدر دوری عشقمو تحمل کنم و با هر کسی جز اون درد دل کنم

اخه چرااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب ...
 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 15:1 :: نويسنده : n.darvishi

 

خداجون

خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری



خدا جون میگن تو خوبی مثل مادرا می مونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟



خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن



من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته



زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره

اون می خواد که من نباشم باشه اشکالی نداره


ادامه مطلب ...
 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : n.darvishi

به من حق بده دیگه عاشق نشم 

بهت گفتم عاشق نشم بهتره


شنیدی ولی راهمون این نشد

بهت گفتم اما یه لحظه چشات

من عاشق شدم حتی غمگین نشد

بهت گفتم عاشق نشم بهتره

تو چشماتو بستی هوا سرد شد 

تو یک لحظه دل بستی و تو یه آن

کنارم بمون هات برگرد شد

به من حق بده به من حق بده از تو برگردمو

با تنهایی و هق هق ام سر کنم

به من حق بده به من حق بده دیگه عاشق نشم

به من حق بده بلکه باور کنم

من از یاد تو رفتم و قانع ام

به این که هنوز یاد تو با منه


به این که هنوز داره رویای تو

به خواب من خسته سر میزنه

نمی خوام کسی از تو دورم کنه

نه نمی خوام که یاد تو یادم بره


به من حق بده دیگه عاشق نشم 

بهت گفتم عاشق نشم بهتره]

 

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : n.darvishi

 

 


مرا در آغوش خود نگه دار بذار آروم شم 
مرا در مهربانیاتت غرقم کن تا مست شم 
.
.
.
چنان عشق را در وجودم پر کردی که دیگه نای 
نفس کشیدن را ندارم
چنان غم را در وجودم پر کردی که نای فکر کردن 
به شادی را ندارم
.
.
.
خدایا مرا ببخش با همه ی بدی هایم 
خدایا مرا ببخش با همه ی بی رحمی هایم 
.
.
.
آه دلم را در کسی مگیر که نمی خوام 
آه دل کسی را در وجودم بگیر که آن حقم
.
.
.
خواهان زندگیم  که تو دانی در آن شایسته 
خواهان عشقم که تو دانی در آن صلاح منه
.
.
.
آهای عشق دیرینه من برو که بی تو عذاب 
کشیدنم بس 
آهای عشق پسین من نرو که بی تو عذاب 
کشیدنم نیست بس
.
.
.
خدایا مرا از راهی که تو آن را لایق میدونی 
دور نکن که غرق نشم در راه بی لایق

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 14:49 :: نويسنده : n.darvishi

 امروز تو شهرمون يه نفر خودكشي كرد

يه پسر ۱۵ ؛ ۱۶ ساله

وقتي اين خبر رو شنيدم

اولين چيزي كه به ذهنم رسيد اين بود كه

حالا اون چي شده؟

بعد خودكشي چي بر سر روح مياد؟

اگه من خودكشي كنم كجا ميرم؟

مطمئنا هيچ و پوچ نميشم و به عدم بر نمي گردم

چون روحي كه آفريده شد ديگه هرگز از بين نميره

اما واقعا بعد خودكشي چي بر سر روح مياد؟

از آموزه هاي ديني ياد گرفتم خداوند از فردي كه خودكشي كنه

غضبناك ميشه و اونو عذاب مي كنه

خيلي ها اين حرف رو قبول ندارن

اما اگه فقط يه درصد اين حرف درست باشه چي؟

پيش خودم فكر مي كنم

من كه طاقت عذاب دنيا رو ندارم چطور مي تونم عذاب اخرت را تحمل كنم؟

مطمئنا عذاب اخرت قابل مقايسه با عذاب دنيا نيست

اين فكرا كه مياد تو ذهنم 

از خودكشي كردن منصرف ميشم

ولي دلم مي خواد برم پيش خدا و بگم

خدايا من بخاطر اينكه بهم غضب نكني و عذابم ندي

خودكشي نمي كنم

اما اون صبري رو هم كه تو مي خواي ندارم

اوني كه تو مي خواي نمي تونم بشم

فقط بالاجبار صبر مي كنم.

 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : n.darvishi

عشق یعنی.... 

تا حالا شده عاشق بشين؟؟ ميدونين عشق چه رنگيه؟؟ ميدونين عشق چه مزه اي داره؟؟

ميدونين عشق چه بويي داره؟؟ ميدونين عاشق چه شکليه؟؟

ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟ میدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟

ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟ ميدونين ...؟؟؟

اگه جواب اين همه سوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندست...

وقتي يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق 

شدي ،طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن 

و مثل شمع سوختن.....

همه چي با يک نگاه شروع ميشه 

اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نیست ، 
يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...

محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا 

میذاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.

حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي

نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي

داري از دست ميدي.

مي بيني كار دل رو؟

شب مياي كه بخوابي مگه فكرش ميذاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و جدال طولاني با خودت 

چشات رو رو هم ميذاري ولي همش از خواب ميپري ...



ادامه مطلب ...
 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 14:44 :: نويسنده : n.darvishi

 
bia2mob.net

ليندا در بيست و هشت سالگي مبتلا به سردردهاي شديدي شد که پزشکان وجود يک تومور بزرگ را در مغز او تشخيص دادند.
به عقيده پزشکان او تنها دو درصد شانس زنده ماندن داشت.
پزشکان تشخيص دادند که 
شش ماه عمل جراحي او را به تعويق بيندازند.
او به استعداد و هنر شگرفي که در وجود خود داشت کاملا واقف بود.
درين مدت بر اثر طغيان احساساتش ديوانه وار شعر مي سرود و نقاشي مي کشيد.
تمام اشعارش جز يکي در مجله هاي معتبر به چاپ رسيد و تمام آثار هنري اش جز يک تابلو به فروش رفت.
بالاخره او تحت عمل جراحي قرار گرفت و شب قبل از آن در وصيت نامه اي نوشت که در صورت مرگ همه اعضايش به بيماران نيازمند اهدا شود.
عمل جراحي منجر به شکست شد و او زندگي را وداع گفت.
چشم هاي او به بانک چشم فرستاده شد و از آنجا به دست يک متقاضي رسيد و در دنياي تاريک اين مرد روشنايي راه يافت.
او خواهان اين بود که از خانواد
ه اهدا کننده قدرداني کند بنابراين نزد آنان رفت.
مادر ليندا استقبال گرمي از او کرد و مرد جوان را دعوت کرد تا تعطيلات آخر هفته را با آنان بگذراند.
مرد جوان چند روزي را آنجا سپري کرد.
در اتاق ليندا متوجه 
شد که ليندا کتاب هاي افلاطون و هگل را مي خواند او نيز به اين کتاب ها علاقه داشت.
روز بعد مادر ليندا نگاه عميقي به او انداخت و گفت مطمئنم قبلا شما را جايي ديده ام اما به خاطر نمي آورم کجا.

 



ادامه مطلب ...
 
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 14:37 :: نويسنده : n.darvishi

 



میزان عشق متولدین ماه های سال...ميخواهيد با روحيات عاطفي متولدين هر ماه آشنا شويد ؟



متولدين فروردين ماه :
به سوي من بيا
تا تو را حس کنم
و دنيا خواهد ديد
داستان عشقي سوزان را
که شعله اش در قلب من خواهى بود

به هنگام عاشقي گويي در دنياي شواليه ها و پرنسس ها سر مي کند.
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست.

♡❤♡❤♡♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

متولدين ارديبهشت ماه :
عشق را در چشمان من بنگر
چهره ي بر افروخته ام را ببين و عشق را حس کن
به صداي نفس هاي من گوش کن
و بشنو ترانه ي عشق را

عاشقي بي قرار است و کمرو ولي پر شهامت.
موسيقي بر او تاثير فراوان دارد.

♡❤♡❤♡♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤

متولدين خرداد ماه :
با من به رويا بيا به روياي عشق
بيا تا بر فراز بلندترين کوه گام نهيم
بيا تا در ژرف ترين اقيانوس شنا کنيم
بيا تا به دورترين ستاره ها پر کشيم
بر عشق ما هيچ چيز ناممکن نيست

بهترين عاشق دنياست و گفتارها و دل او پر ز روياهاي عاشقانه است.

♡❤♡❤♡♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤♡❤


ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 9:55 :: نويسنده : n.darvishi

 بـیـخـیـال خـیـالـت مـیـشـوم . . .


و مـیـسـپـارمـت بـه دسـت ِ "او" امـا چـه کـنـم کـه "او" . . .

فـقـط یـک ضـمـیـر "سـوم شـخـص غـایـب" نـیـسـت

"او" کـسـی سـت کـه . . .

تـمـام هـسـتی ِ ایـن "اول شـخـص مـخـاطـب ِ" حـاضـرت را . .

بـه آتـش کـشـیـده اسـت !

 

http://becoming.persiangig.com/image/eshghejavani1.jpg

 

 

مچاله کن. . . بشکن. . . خط بزن. . . خلاصه راحت باش. . .
ارث بابات که نیست. . . 
دل تنهای منه. .

 
پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 9:50 :: نويسنده : n.darvishi

 اگر هیچوقت بعد از هر لبخندی خدارو شکر نمی کنی ، حق نداری بعد از هر اشکی اونو سرزنش کنی

 

خدایا به داده هایت شکر

به نداده هایت شکر

به گرفته هایت شکر

چون

داده هایت نعمت

نداده هایت حکمت

و گرفته هایت امتحان است

 

 

 

خدایا عاشقتم...

به تو از هر چیزی و از هر کسی بیشتر اعتقاد دارم

نذار ازت دور شم عشقم

تو همه چیز منی




ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : n.darvishi

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 15:51 :: نويسنده : n.darvishi

از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز میگذشت. فرشتهای ظاهر شد و گفت: “چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟”
خداوند پاسخ داد:
“دستور کار او را دیدهای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.”
فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
“این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید.”
خداوند گفت :
“نمی شود!!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،
یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.”
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
 

بخوانیدفقط بخاطراینکه قدرت خدارادرک کنید


ادامه مطلب ...