|
دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : n.darvishi
خری آمد به سوی مادر خویش *** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری *** اگر تو بچه ات را دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان *** تو را من دوست دارم بهتر از جا
ز بین این همه خر های خوشگل *** یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد *** کمی عر عر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت *** به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من *** به زیباییی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن *** برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومان زمانه *** شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش *** به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله *** همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید *** وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم ایا رضایی؟ *** به عقد این خر خوشتیپ در آیی؟
یکی از حاضرین گفتا به خنده *** عروس خانم به گل چیدن برفته
برای بار سوم بپرسید *** که خر خانم سرش یک باره جنبید
خران عرعر کنان شادی نمودند *** به یونجه گام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی *** برای این دو خر در زندگانی نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |